امروز خیلی خستم از همه چی.روحم و بدنمو انگار گرفتن با چوب محکم زدن.نمیدونم چم شده،نمیدونم چرا حس میکنم درونم اتیش روشن کردن و از داخل دارم میسوزمو خاکستر میشم.
نمیدونم چرا برای فرار از خستگی از خودم از بقیه همش دلم میخواد بخوابم،دلم میخواد فراموشی بگیرم هیچی یادم نیاد.نمیدونم چی شده درونم چه خبره .چرا اینقدر روحم خسته شده.نمیدونم از چی دارم عذاب میکشم.
دلم میخواد برگردم به دوران بچگی،دلم برای روزهای بی دغدغگیم تنگ شده،روزهایی که اشک وناراحتیم فقط بخاطره اسباب بازی بود.
حسه یه آدمه غرق شده رو دارم یه آدم منتظره یه غریق نجات که نجاتش بده .اونقدر تو افکارمو اشتباهام غرق شدم که نمیتونم خودمو بالا بکشم.
هی فکر میکنم.چشمامو میبندم با خودم فکر میکنم.با خودم میگم چقد دور شدم از اون دختری که همیشه شاد بود ،دختری که وقتی ازش میپرسیدن حالت چطوره با تمام وجودش فریاد میزد خوبم،نه مثله الان که لبخنداش مصنوعی شدن و از درون داره عذاب میکشه
چقد دور شدم از خودم ،از خانوادم ،از کسایی که با تمام وجود دوسم دارن.مهمتراز همه از خداجونم،خدایی که خیلی وقته براش بنده بدی شدم ولی اون همیشه هوامو داشته و هرکاری کرده که کمکم کنه اما من خیلی وقته ازش غافل شدم.زندگیم حتی از معما هم پیچیده تر شده خیلی پیچیده تر.
فردا سال ۹۹ شروع میشه،سال ۹۸ میتونم بدترین ساله عمرم بوداصلا نفهمیدم عید چطوری گذشت چون ساله کنکورم بودو خیلی فشارروم بود.
نمیدونم ساله ۹۹ قراره چه اتفاقایی بیفته.از گذشتم که همیشه فراری بودم و خاطراته خوبی ندارم.چه آرزوهایی داشتم تو ساله ۹۸ که همشون پودر شدن،
امیدوارم ساله ۹۹ یه شروع تازه باشه برام که خودمو پیدا کنم،خودمو بهتر بشناسم و از این گودال سردرگمی وبلاتکلیفی بیرون بیام و عاقلتربشم ومحتاط تر عمل کنم.دلم میخواد یه شروع پراز انرژی و حاله خوب داشته باشم و مهر خدا پای همه آرزوهام بخوره و بیشتراز همیشه هوامو داشته باشه.
اگه دلی رو شکستم و باعث ناراحتیه کسی شدم امیدوارم منو بخشیده باشن و امسال دیگه این اتفاق نیفته.
درباره این سایت